خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: روز جهانی فلسفه (سومین پنجشنبه ماه نوامبر) به منظور برجسته سازی نقش فلسفه در توسعه اندیشه بشری در سال ۲۰۰۲ با تصمیم سازمان یونسکو نامگذاری شد. در همین راستا نیز کشورهای مختلف مصادف با این روز برنامههای مختلفی را تدارک میبینند و در اینبرنامهها بهجز نشستهای تخصصی، اقداماتی هم در زمینه معرفی اندیشمندان بزرگ، شرح هندسه فکری آنها و کم کردن فاصله میان مردم عادی و اندیشمندان صورت میگیرد.
مرتضی بریری نویسنده و پژوهشگر به بهانه اینمناسبت یادداشتی نوشته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
مشروح متن اینیادداشت در ادامه میآید:
فلسفه در زندگی شخصی و اجتماعی و همچنین سبک زندگی مردم عادی جامعه تاثیر خواهد گذاشت. (هرچند که اشتغال به فلسفه برای مردم عادی نان و آبی به همراه نخواهد داشت.) فلسفه انسان را به پرسشگری از همه چیز وا میدارد و همین ویژگی است که فکر را به غلیان خواهد انداخت؛ فکری که منجر میشود انسان در زمینه روابط اجتماعی بهنجارتر عمل کند.
تاریخ تمدن ایران زمین متفکران و اندیشمندان بزرگی را به خود دیده است؛ اربابان معرفتی که این قابلیت را دارند تا به عنوان پهلوانان فکری نسل جدید معرفی شوند، اما متاسفانه از این مهم غفلت شده است. این در صورتی است که می توان از معرفی این شخصیتها و شرح زندگی و اندیشه آنها در تغییر سبک زندگی و بهبود روابط اجتماعی مردم بهره برد.
«گفتوگو» و تعلق خاطر به این امر، همواره یکی از ویژگی های اصلی فیلسوفان بوده است؛ چراکه گفتوگو پذیرش «دیگری» را به همراه میآورد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنهای (مد ظله العالی) به دلیل پیشینه حکمی خود از جمله کسانی بودند که مدام دعوت به «گفتوگو» کرده و همه را به حضور فرا میخواندند و طرد کردن سیره ایشان نبود و نیست.
رواج گفتوگو عصبیت و جدل را از میان مردم محو کرده و به بهبودی زندگی و روابط اجتماعی منجر می شود. همچنین یکی از مسائل شرعی که ترویج ایجابیاش به امر گفتوگو و ایجاد فضای گفتوگویی بستگی دارد، مسئله امر به معروف و نهی از منکر است. امام خامنهای هم به احیای امر به معروف و نهی از منکر تاکید دارند و یکی از کلیدواژههای سخنرانیهای گهربار ایشان «جذب حداکثری» است که پرداختن به آن، گفتوگو را موجب خواهد شد. این دو مسئله نشان میدهد که بهبود روابط اجتماعی و غنی شدن فرهنگ عمومی از دغدغههای مقام عظمای ولایت به عنوان یکی از بزرگان انقلاب و رهبری دینی و سیاسی مردم است.
در این یادداشت اما قصد داریم به یکی از اندیشمندان تاریخ معاصر ایران که در زمینه جذب حداکثری از بزرگان بود، بپردازیم.
میرزا جهانگیر خان قشقایی یکی از بزرگترین حکمای معاصر ایران است که در سال ۱۲۸۹ درگذشت. او از جمله آخرین نسل از حکمای مکتب اصفهان بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد که هرکدام از آنها به مثابه خورشیدی در آسمان فرهنگ ایران زمین میدرخشند. اما عدم معرفی شایسته جهانگیرخان قشقایی به نسل حاضر همچنان مایه تاسف است.
این حکیم شاخص در نوجوانی به دنبال موسیقی رفت و در همین مسیر هم به تارنوازی برجسته بدل شد. میرزا جهانگیر خان در ۴۰ سالگی به اصفهان آمد و پس از دیدار با همای شیرازی خود، راهش را تغییر و به سمت علوم شرعی و فلسفه رفت. او در همین سن پا به مدرسه صدر اصفهان گذاشت و در حلقه شاگردان آیت الله آقا محمدرضا صهبای قمشهای نشست و مقدمات حکمت و فلسفه بویژه حکمت متعالیه را آموخت. پس از آن نیز به نجف اشرف مهاجرت کرد و در زمره شاگردان مرحوم صاحب جواهر قرار گرفت و در فقه نیز مبرز شد. پس از پایان تحصیل که جامع علوم معقول و منقول شده بود به اصفهان برگشت و به همراه دوست و رفیقش مرحوم آخوند کاشی در مدرسه صدر به تربیت شاگرد همت گماشت. ازجمله برجستهترین شاگردان ایشان میتوان به شهید آیتالله مدرس، آیتالله بروجردی و آیتالله آقا رحیم ارباب، حسنعلی نخودکی اصفهانی، علامه فاضل تونی و علامه میرزا محمدحسین نایینی اشاره کرد.
جهانگیرخان قشقایی به کتاب شریف نهج البلاغه علقه خاصی داشت و شرحی بر آن نوشت. حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان درباره مرحوم آیت الله جهانگیر خان قشقایی نوشته است که: جهانگیر خان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند. به باور مرحوم استاد جلال الدین همایی میرزا جهانگیرخان و نظام فکریاش باعث شد تا دامن فلسفه اسلامی از تهمت الحادی که قشریون بر آن وارد میآوردند پاک شود.
مرحوم جهانگیر خان قشقایی در طریق سیر و سلوک اجتماعی خاص و ویژه بود. ایشان در زمینه «امر به معروف و نهی از منکر» نیز روشی خاص داشتند که نشان از خبرهگی این حکیم در دو حوزه فقه و فلسفه داشت.
استاد علامه زندهیاد جلال الدین همایی در کتاب «تاریخ اصفهان» نوشته است: «جمعی از اصحاب جهانگیر خان قشقایی از جمله ملا محمدعلی خوانساری از ملازمان خدمتش که در مجلسی حاضر بوده است، حکایت کردند: یکی از مریدان مقدس مآب جهانگیرخان قشقایی همسایهای نوازنده داشت که تعلیم ساز میکرد و اکثراً صدای تار و کمانچه و سنتور از خانه او بلند بود.
این فرد با دستگاه شاهزادگان و بزرگان وقت از جمله ظل السلطان ارتباط داشت احدی از طلاب و متشرعین محل جرات نهی و ممانعت او را نداشتند. در یکی از روزها که جهانگیر خان قشقایی به منزل آن مرد رفته بود زمان مشق و تعلیم تار آن موسیقیدان بود و صدای ساز همه جا شنیده میشد. آن مرید مقدس به تصور اینکه خان به علت حرام بودن موسیقی از شنیدن این صدا رنج میبرد، سخت به اضطراب افتاد و چاره نمیدانست.
خان، چون ناراحتی او را دید ابتدا از در مساله فقهی برآمد و فرمود: بر فرض که استماع غنا حرام باشد سماعش حرمت شرعی ندارد. یعنی اگر به عمد و به اختیار گوش ندهی و آواز تغنی بدون قصد از جایی به گوش شما برسد حرام نیست. وانگهی موضوع غنا و حدود حرمت و اباحه آن از معضلات فقهی است و هر آوازی را غنا و هر تغنی را حرام نمیتوان دانست.
مقداری از این مسائل گفته شد، اما باز آثار ناراحتی از وجنات آن مرد هویدا بود. در این موقع خان به او گفت برو در خانه این ساز زن را آهسته بزن و به وی بگو فلان سیم تا را سست بستهای و فلان پردهاش ناساز است. (همانطور که اشاره شد مرحوم جهانگیر خان قشقایی نوازنده و موسیقیدان برجستهای بود.)
استاد نوازنده که این سخن را از همسایه خشکه مقدس خود شنید بیاندازه تعجب کرد و گفت خواهش دارم اندکی صبر کنی تا تار خود را وارسی کنم. در مراجعت تعجبش بیشتر بود، چرا که دانست ایرادی بسیار بجا بر وی گرفته شده است. با تواضع و التماسی که مخصوص طالبان کمال بود پرسید این مایه مهارت و استادی از کجاست که این نوع خرده گیری و دقیقهسنجی را جز از بزرگترین اساتید فن انتظار نمی توان داشت. مرد پاسخ داد که من از این هر سررشته ندارم، مهمانی در منزل من است که این پیغام را داد.
استاد نوازنده فوراً به خانه برگشت و سروصداها را خاموش کرد و به شاگردان سفارش کرد که پنجه به مضراب نبرند چرا که بزرگترین استادان فن امروز در همسایگیشان است و صدای سازشان را میشنود و مایه آبروریزیشان می شود. خود در نهایت لباسش را مرتب کرد و با ادب پیش آمد و اجازه شرفیابی خواست، به خیال اینکه واقعاً یکی از نوازندههای درجه یک را خواهد دید. به محض اینکه چشمش به جهانگیرخان قشقایی افتاد که از پیش هم او را دیده بود و به قیاس سایر پیشوایان علمی و مذهبی پیش خود تصوراتی کرده بود. در نهایت پیش وی به دو زانوی ادب نشست و سر در قدمش نهاد و به توبه و استغفار برآمد که اگر پیشوا و راهنمای مذهب تو باشی من بنده مطیع و فرمانبردارم.
او به میرزا جهانگیرخان گفت: راه ارتزاق من از این هنر است، اگر دستور فرمایید ترک این عمل خواهم گفت، هرچند کار به گدایی بکشد. حکیم قشقایی به ایشان گفت که ترک مناهی کند و از شرب خمر بپرهیزد. آن مرد و شاگردانش شیشهها را شکستند و مرحوم جهانگیرخان که فقه و فلسفه و به تبع آن زیبایی شناسی را به کمال میدانست به گونهای او را راهنمایی کرد تا به ارتزاق و هنرش بپردازد بدون آنکه به کار حرام روی بیاورد و همسایهاش از دست او در آزار باشد. یعنی هم شاکی و هم متشاکی به حق خود رسیدند.»
این همان جذب حداکثری است که فیلسوف برجسته جهان اسلام و حکیم فرزانه ایران اسلامی مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنهای (مد ظله العالی) بر آن تاکید دارند. اگر جهانگیر خان موسیقی را حرام میدانست که دیگر نمیتوانست آن مرد را جذب خود کند؟ به نظر ایشان نیز به تبع دیگر حکیمان موسیقی را «بانگ گردشهای چرخ» (۱) میدانست که نظم هستی بر آن استوار است. بنابراین چون مخلوق پروردگار است از آن گریزی نیست و فقط باید در آن ترک مناهی گفت، چرا که همه آوازها از شه است. (۲) در امر به معروف و نهی از منکر خشک، جذبی نیست و رونق مسلمانی را خواهد برد.
***
۱. اشاره دارد به این بیت مولانا که «بانگ گردشهای چرخ است این که خلق * میسرایندش به تنبور به حلق»
۲. اشاره دارد به این بیت زیبای مولانا که: «این همه آوازها از شه بود * گرچه از حلقوم عبدالله بود»
نظر شما